یادت نره دختر با انگشت کوچیکه عسل را بذاری تو دهنش....
یه دفعه هول نکنی دفعه اول بله را بگی ها.دفعه سوم...بار سوم هم تند بله را نگی می گن عروس هوله....هواس
پرتی نکنی دختر دفعه سوم...
و از این جور نصیحت ها...خود عروس خانم کم اضطراب داشت مامانشم هی فوت می کرد به آتیش...
سر سفره عقد چشمش به مامانش بود و می ترسید یادش به نصیحتاش افتاد و به محض اینکه عاقد اولین بار
گفت آیا بنده وکیلم؟
عروس خانم یه نگاهی به مامانش کرد و خیلی تند و سریع گفت؟
بله بله بله...
سلام حالت خوبه؟ میخوام یه نفر رو بهت معرفی کنم.خواهر زادم فرهاد.توی وبلاگم اونی که سمت چپ وایساده.مرسی که جوابم رو دادی.فعلا بای
سلام.مطلب جالبی بود.من خواهر زاده مانی هستم.
سلام
ای بیچاره عروس! بیچاره مادرش!
داستان می خونی؟ دنباله دار عاشقانه... من می نویسم.